۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

اندر احوالات امیر :)

سلام
یه مدت نوشتم دلم واسه شما و اینجا تنگ شد . راستش فعلا الاف هستم همش دارم فکر میکنم به
زندگی الانم ... آینده و گذشته و همینجوری فکر و فکر راستش یه مدت هست که از این که بچه
طلاقم ناراحت نیستم نمیدونم چرا شاید چون بابام آدم به درد بخوری نیست شاید چون اگه بود ممکن
بود همش توی خونه دعوا باشه چه میدونم ؟! ولی اینو میدوم که مادرم و عشقم کمبود ها رو برام
جبران کردن جدیدن علاقم به درس و تحصیل بیشتر شده نمیدونم گفته بودم یا نه ولی تقریبا 5 سالی
هست که از درس خوندن متنفرم یعنی توی این مدت حاضر بودم توی خونه حمالی بکنم اما مامانم
نگه بهم درس بخون ای بابا هر چی میکشم از دست این پدر گرامی هر چی مشکل بوده توی زندگیم
تا الان باعث و بانیش ای آقا بوده بیخیال سرتون رو درد نمیارم
خدا نگهدارتون