۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

به دنبال کار :)

سلام
از اون جاییکه مادرم اداره مادرم داره تعدیل نیرو میکنه من به فکر این افتادم که خرجم رو خودم دربیارم برای همین
به چند نفر سپردم که برام کار جور کنن راستشو بخواین به هر دری زدم نشد منم چه انتظاراتی دارم لیسانسش بیکاره
من که مدرکی ندارم :) ای بابا ای روزگار ای بدبخت امیر ... خلاصه امروز رفتم بازار ایران خیابون ولیعصر وای که
هر روز داره تهران شلوغ تر میشه و گرم تر واقعا تهران جهنم ایرانه یعنی آَشغالی تر از این شهر عمرن بتونین پیدا کنید
رفتیم و چند جا پرس و جو کردیم یهو یه آشنا پیدا شد هه :) رفیقم بود اونم اونجا پادو بود گفت کار کجا بود بابا خدا روزیتون
رو جای دیگه حواله کنه ای بابا چی بگم که هر چی میکشم از این بابای گرامی منه خیلی آنتیکه به خدا اصلا به روی خودش
نمیاره پسری داره تاجه سری داره رفته پی خودش فقط بلده تو ادارشون بگه من چند تا بچه دارم و همش امکانات بگیره چیش به
ما میرسه ؟ تورو خدا شما حداقل باور کنید این انسان بویی از پدر بودن نبرده بیخیال فعلا برم اگه خواستین نظر بدین بامرام های عزیز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوستان براي ارسال نظر در صورتي كه مايل هستيد
به وبلاگ يا وبسايت شما سر بزنم در قسمت نمايه گزينه
نام/آدرس اينترنتي را انتخاب و در غير اين صورت گزينه
هاي ديگر را انتخاب نماييد ممنون